مرثیه(3)
ای حسین شاهنشه آزادگان بر تو شد گریان یقین دارم زمین و آسمان
زینب و کلثوم دانم شد زِ جور ظالمان در به در، در کوچه و بازار هم بی خانمان
ای خدا داد از فلک
رحمشان هرگز نیامد هیچ بر طفل صغیر زینب و طفلان زِ حُکم و کین اسیر
شیعیان زین ماجرا گشتند گریان و حزین فاطمه شد چون حزین دانم به جنّات نعیم
ای خدا داد از فلک
من که گشتم سیر، از جور و جفایت ای فلک غصب بنمودند چون از دختِ پیغمبر فدک
بنتِ پیغمبر شدی محروم دانم از فدک زین سبب گریان گردیدَست دانم من مَلَک
ای خدا داد از فلک
شِمرِ دون رأس حسین را چون بِبرّد از قفا آل او اندر اسیری، آه از قوم دَغا
قطره ی آبی ندادند بهر طفلان از جفا هیچ کس نادیده تاکنون این جور و جفا
ای خدا داد از فلک
خار، اندر پای طفلان همچو خنجر می رود پا برهنه دشت و صحرا چون رقیه می رود
رأس ها از ظلم و کین بر روی نیزه می رود زینب زان حزین، رو در خرابه می رود
ای خدا داد از فلک
شمر با خنجر به سوی شاه اکبر می رود از برای قتل شاهنشاه اکبر می دود
زینتِ عرش برین بین با تنِ تب می رود با غل و زنجیر سنگین، گردن کج می رود
آه از مظلومی شاه شهیدان آه آه آه از بی یاری شاه شهیدان آه آه
آه از بی شرمی قوم لعینان آه آه عالَمی وَز این مصیبت گشته گریان آه آه
گر بگرید آسمان حقّا روا باشد روا آتش دوزخ به پا گردد روا باشد روا
ای خدا داد از فلک
اکبرِ شبه پیغمبر را شکافی فرق سر؟ آل سفیان را نشانی ای فلک بر تخت زَر؟
عترت پیغمبرت از ظلم باشد در به در هیچ کس نشنیده تا امروز، هرگز این خبر
ای خدا داد از فلک
شمرِ دون بر سینه ی شاه شهیدان الحَذَر خیمه گه از شعله های جور سوزان الحذر
دست شه بجدل زِانگشتر بِبرّد الحذر تیرِ کین، حلقوم اصغر را بدرَّد الحذر
ای خدا داد از فلک
من نبودم تا به مظلومی شه یاری کنم چون شهیدان دِگر، جان را فداکاری کنم
گر نبودم آن زمان در این زمان زاری کنم بر حسین و یاورانش من عزاداری کنم
ای خدا داد از فلک
مهدی صاحب الزمان ما از تو می خواهیم مدد ظلم و جور و کینه اَندَر دهر باشد بی عدد
شیعیان در انتظارت چشمشان آرد رَمَد تا بِکِی در پرده ی غیبت بمانی، کن مدد
ای خدا داد از فلک
ای خدا حق شهیدانت قسم دادم قسم ای خدا حق عزیزات قسم دادم قسم
ای خدا حق غریبانت قسم دادم قسم ای خدا حق فقیرانت قسم دادم قسم
ای خدا حق اسیرانت قسم دادم قسم ای خدا حق دبیرانت قسم دادم قسم
ای خدا حق رحیمیت قسم دادم قسم ای خدا حق کریمیت قسم دادم قسم
رحم کن بر ما به حق جمله نیکانت قسم منتظر بر هادی دین جمله از بهر نِقَم
دیوان شهید-صفحات 187و 188و 189
توسط : شهید علی طاهریان