شعر، شهدا، هنرمند
قالب وبلاگ

روح و نفس

س- روح چیست؟

ج- از پیغمبر اکرم درباره روح سوال شد فرمود: روح به امر پروردگار است (زیرا مردم آن زمان لایق نبودند تا پی به وجود روح ببرند). روح به منزله ی نوری است که به قلب انسان تابش نموده یا به بیانی دیگر در قلب صفحه یا نکته ی سفیدی است که بِدان تابش نموده بخاری که آن را نفس ناطقه گویند ایجاد شده به تکاپو در می آید. مانند آبی که در دیگ است و در اثر آتش از آن بخاری ایجاد می گردد. چنانچه نفس را بر ریاضت وا دارند نفس، مطمئنّه و چنانچه کوشش بیشتری نمایند از توفیق خدا مبدّل به نفسِ ملهمه ی قدسی خواهد شد. هر کسی جز یاری خداوند به این مقام برسد؛ چنانچه در تهذیب نفس کوشا شود، مایل به هوا و هوس گردیده، در منجلاب فرو خواهد شد. تمام زشتی و زیبایی از نَفس است نه از روح. روح به منزله ی آب بدن و زمینِ نَفس به منزله ی تخمی است که از آب و زمین پدیدار می گردد و تلخی و شیرینی خود را هویدا خواهد نمود. البته مثَلِ خداوند، چون زارعی است که بِدان تخم اطلاع دارد و از نتیجه ی آن آگاه می باشد؛ همچنان که معلم، شاگردِ تنبل و شاگرد خوب را میشناسد. خداوند از علم خود از تمام اعمال بندگان قبل از آفرینش باخبر و آگاه است.درسِ معلم برای همه یکسان است، لیکن یکی مورد قبول و دیگری در اثر غفلت مردود خواهد شد .

س- نَفس چیست؟

ج- نَفسِ انسان موجودی است ناشناخته. جز خدا کسی به وجود آدمی پی نبرده، اعجوبه ایست بی مانند، دریای است بیکران، هیولایی که هر چه بینَد به خود جذب و عکاسی می نمایند. هر گاه به طرف بدی یا خوبی روی آوری، بدان جانب مایل می شود.

حس شود گر میل او سویی روان            حِس های دیگرش چون چاکران

نَفس باشد چون سگ و نفَست بدن         کن جلودار، نَفسِ قدسی ای حسَن

س- انسان دارای چند نَفس است؟

ج-انسان دارای چندین نَفس است.  نفس اَمّاره- نفس لوّامه- نفس مطمئنّه- و نفس مُلهمه. اگر مایل به نفس امّاره شود دایم پی لهو و لعب و هواء و هوس می رود و از مبدا اصل خود دور و در دارِ آخرت مغموم و بی بهره خواهد شد. نفس لوّامه نفسی است میانه رو در دنیا و آخرت، امّا نفس مطمئنه یک درجه از نفس لوّامه بالاتر می باشد و میلش به خدا و آخرت بیشتر. لیکن نفس ملهمه مخصوص پیغمبران و ائمّه اطهار علیه السلام می باشد که از خدا الهام الهی گرفته به بندگان خدا می رسانند. امیرمومنان علی علیه السلام می فرماید ارواح مانند سوارانی بودند که در میدانی گرد آمده بودند هر کدام با هم الفت داشتند، در دنیا هم با هم مانوس بودند. اما کسانی که در عالم ذَر از هم فاصله داشتند در دنیا هم مابین ایشان تفرقه و جدایی است. هنگامی که خداوند روح ها را خلق کرد، فرمود من کیستم روح نازی نموده گفت: بگو من چیستم؟ خداوند به یَد قدرت خود، او را در انبان بدن به دنیا فرستاد که خود را بشناسد و بداند که محتاج و نیازمند به خداست و از خود چیزی ندارد و از طرفی بدی و خوبی خود را خود امضاء و مهر نماید تا در آخرت نتواند اعتراض نماید. زیرا در ازَل خداوند نیک و بد را از علمِ خود می شناخت. چنانچه معلم شاگرد تنبل خود را می شناسد. رحمتِ خدا برای کافر و مسلمان یکسان می باشد همانند درس که برای همه یکسان است. خداوند امین و دزد را می شناخت لیکن کسی قبل از جنایت زندانی نمی شود. در واقع قصاص قبل از جنایت ظلم و خداوند از ظلم بَری است.

س- بیماری بدن بدتر است یا بیماری روح؟

ج- بیماری بدن نسبت به بیماری روح بسیار سهل و آسان است، زیرا اگر خدای ناخواسته روح بیمار باشد، انسان خوب و بد را از هم تشخیص نداده و خود را از بلندی پرتاب یا به دریا غرق می نماید و یا به وسیله ی حربه و آتش خود را از بین می برد. لیکن، اگر بدن مریض باشد، چون عقلش به جای خود باقی است؛ هرگز حاضر نمی شود با پای خود سمت خطر برود.

س- خواب حقیقت دارد؟

ج- حضرت یوسف خواب دید که ستارگان و ماه و خورشید به او تعظیم نمودند، عاقبت به سلطنت رسید پدر و برادرانش او را تعظیم نمودند.

در واقع خواب دو نوع است خواب کذب شیطانی و خواب رحمانی. هر چه کسی مومن تر باشد خواب او راست تر خواهد بود.

س- قلب چیست؟

ج- دل انسان چون لوحی است. یک مرتبه نوشته شود، دو مرتبه و سه مرتبه روی سیاهی و خط نوشته شود به کلی به جز سیاهی چیز دیگری به نظر نمی رسد. گناه نسبت به انسان اینگونه می باشد.

س-حیات و ممات قلب از چیست؟

ج- خنده ی بسیار دل را می میراند و گریه ی بسیار دل را روشن و زنده می نماید.

س- چنانچه عظمت و جلال شخصی را ملاحظه نمودیم چگونه از ایمان خود دفاع نماییم؟

ج- جلال و عظمت خدا و خلقتِ آسمانها و ستارگان را به نظر آورید؛ جلال و عظمت خلق را فراموش خواهید نمود.

س- چرا انسان بدون جهت غمناک می شود؟

ج- یا انسان غذای کثیفی خورده که غذا در بدنش تاثیر نموده یا کسی را اذیت نموده و در اثر نارضایتی دیگران انسان به غم و اندوه مبدل می گردد.

برای نمونه، شخصی اعرابی در زمان انوشیروان، مال التجاره ی خود را به حاکم اصفهان که شخص جبّاری بود به نسیه فروخت. پس از مدتی از وی مطالبه ی پول نمود. حاکم به کلی انکار کرد. شخص اعرابی در کوچه ها سرگردان بود که دید یک نفر به شاگردانش زبان عربی می آموزد. عرب دید یک نفر همزبان پیدا نموده قضیه خود را به آن آموزگار نقل نمود. آموزگار دستور داد، برو نزد انوشیروان شکایت نما. شخص عرب به دربار انوشیروان رجوع کرد. انوشیروان چون زبان عربی نمی دانست از مترجمِ خود سئوال نمودکه این اعرابی چه می گوید؟ چون مترجم با حاکم اصفهان نسبت داشت؛ گفت: این اعرابی تقاضای کمک دارد. انوشیروان دستور داد کیسه ای زر به او دادند. مرد عرب تعجب نمود. لیکن دو مرتبه به دربار انوشیروان آمد. شرحِ حال خود بیان نمود. باز مترجم به انوشیروان گفت: این عرب می گوید چون عائله دارم این پول برایم کافی نیست. دو مرتبه انوشیروان دستور داد کیسه ای دیگر از پول به او دادند. عرب تعجب نمود؛ فردای آن روز به دربار انوشیروان باز مراجعه نمود. انوشیروان گفت: این عرب دست از سرِ ما برنمی دارد، به مترجم گفت: دیگر چه می خواهد؟ مترجم به انوشیروان گفت: این عرب مجدداً درخواست کمک می نماید. دستور داد مجدداً پول به او بدهند. چون پول به اعرابی دادند؛ این بار اعرابی با آن دو کلمه ای که از معلم خود آموخته بود، به فارسی گفت: خودم مترجم می آورم. انوشیروان گفت: برو مترجم خودت را بیاور. بازگشت و با خود معلم اصفهانی را برد. معلم به دربار حاضر شد و شرحِ حال عرب را به انوشیروان گفت. انوشیروان عادل بسیار متاثر و خشمگین شد و دستور داد حاکم اصفهان و مترجم را به دار زدند. بعدِ آن دستور داد بیست متر چاه کندند. حاکم را در آنجا دفن نمودند. اعرابی گفت: 2متر برای دفنِ حاکم بس بود؛ چرا در بیست متری زمین او را دفن نمودی؟ گفت: می ترسم روزی همین جا باغی شود، ریشه ی درختانش از بدن این خبیث تغذیه کند و میوه ی آن را مردم بخورند؛ بدین طریق، جنایت این مرد در نطفه ی دیگران تاثیر نماید و به واسطه ی همین عمل شخص پلید دیگری در جهان پیدا شود.

س-خداوند که می داند چه کسی کافر و چه کسی مومن می شود؛ پس چرا کافران را آفرید؟

ج- اولا تا خار نباشد قدرِ گُل نمی دانند. در ثانی چنانچه شخصی دو پسر داشته باشد، یکی را به شغل کناسی و دیگری را به شغل مهندسی و دکتری وادار نماید؛ آیا بعد از این مورد اعتراض آن پسر کناس واقع نمی شود؟! بنابراین، پدر هر دو را به مکتب یا مدرسه می فرستد. بدین طریق یکی به اوج ترقی می رسد و دیگری مردود شده، خود نتیجه ی عمل خود را شاهد و ناظر گشته مورد اعتراض واقع نخواهد شد. بنابراین در این نکته معلوم شد نه جبر است و نه تفویض. بل امرُ بین الاَمرین می باشد.

گر درختی بر نشانی در زمین            آب ندهی می شود خشک از یقین

همچنان در راهِ ایمان ای پدر              کوششی باید که گردی باربَر

س-منزلت مومن را بیان نمایید؟

ج- امام صادق (ع) فرمود اگر لذّت دنیا را لقمه‌ای نمایم و به مومن بخورانم بترسم که به او ستم کرده باشم و اگر عمداً به کافری جرعه آبی بنوشانم، ستم نموده ام.

س-چگونه مذهب حَقّه را پیدا کنیم؟

ج-دین و مذهب ما تحقیقی است نه تقلیدی. شاید مذاهب باطله کارهایی از روی نیرنگ بنمایند که عقل بشر از آن مات گردد. لیکن پس از مردنِ آن ها، هیچگونه آثاری که برای بشر نتیجه بخش باشد به جا نماند. اگر منصفانه فکر نماییم؛ مذهب حَقّه ی جعفری و دین محمدی با وجود تمامی دشمنان که به هر طرف حمله می نمایند، روز به روز چون خورشید از پس پرده ی ظلمت به درآمده درخشان تر می گردد و هر یک از ائمه و علمای شیعه از خود آثاری گذاشته که اکنون هویداست.

س- شخصی در اول عمر خوب و در آخر عمر شقی میشود و دیگری در اول زشت و در آخر عمر توبه نموده از خوبان و در زمره ی نیکان در می آید؛ علت چیست؟

ج- انسانی مانند سکه ی زری است که در باطن قلب و ظاهر آن زر اندود است. پس از مدتی زر از بین رفته قلب آن ظاهر گردد. دیگری مانند سکه است که در باطن زر خالص و در ظاهر قلب است و پس از مدتی قلب آن پاک گردیده زر خالص ظاهر گردد، زیرا این شخص در اصل خوب بوده به واسطه ی آلودگیِ مردم نامناسب، بد به نظر جلوه می نماید. هر کس در عالم وجود، عشق به نورِ حق داشت و نور ائمه اطهار او را فرا گرفت؛ عاقبت از زمره ی نیکان خواهد شد و هر کس را که نور ولایت بِدو نتابید و در عالم ذَر سرکشی نمود، در این عالم هم سرکش و از دین بَری خواهد شد.

س- جوانمردانِ عالم کیستند؟

ج- در عالم دو جوانمرد پیدا شد؛ آدم که رحمت حق به دوش کشید و شیطان بار لعنت.


[ پنج شنبه 04/5/2 ] [ 12:26 عصر ] [ شهید علی طاهریان ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

شهید شاعر حاج علی آقا طاهریان، در سال ۱۲۹۵ ه.ش در شهرستان سمنان چشم به جهان گشود. ایشان همواره در طول زندگی به رعایت احکام و فرائض دینی اهمیت زیادی می دادند. اهمیت به کسب علم و دانش در کنار زهد و تقوی، امر به معروف از جمله رعایت حق الناس و نهی از منکر مثل مقابله با ظلم و دوری از غیبت و تهمت گوشه ای از طریق این شهید بوده است. ایشان از پرچمداران اسلام در جبهه ی حق علیه باطل بودند و در تاریخ نهم آذر سال ۱۳۶۰ طی عملیات فتح بستان به درجه ی رفیع شهادت نائل آمدند. اشعار حاضر مربوط به دیوان شعر ایشان می باشد که بنا بر وصیت شان انتشار می یابد. مزار این شهید شاعر در امامزاده یحیی سمنان واقع می باشد.
موضوعات وب
لینک های مفید
صفحات دیگر
امکانات وب


بازدید امروز: 37
بازدید دیروز: 53
کل بازدیدها: 93406