شعر، شهدا، هنرمند
قالب وبلاگ

خلوت دل (بخش 2)

خداوندا! اگر هزاران بار خَلق را نابود و مخلوق دیگری بیآفرینی، چون عالَم، عالم ناسوت است، گُنه خواهند نمود. الها! خود فرموده ای اگر بندگانم گناه نمایند، خلق دیگری می آفرینم که معصیت نمایند. خداوندا! چنانچه گناه نباشد نامِ غفور و رحیم و کریم چه می شود و از علم و قدرت تو دور خواهد بود. خداوندا! چنانچه هزار و یک از فضل و کرمت به بندگان گویا نمایم همه از طاعت بندگی سر باز خواهند زد  .

خداوندا! صبری به ما عطا فرما که به قضاء و قدَری که خود ایجاد نمودی راضی باشیم و از روی یقین توکّل به سوی تو نمائیم و دست نیاز جز به جانب خداوندیَت به سوی دیگران دراز ننمائیم. خداوندا! به حقِّ آن نامت که محبّت به دلها نهادی، مَرا از محبّت خود که سرچشمه ی آن عاشقی است و جامع ترین سرمایه هاست به حق محمد و آل محمد محرومم نفرما و چنان از محبّت خود مرا بسوزان که خود را فراموش نمایم.

خداوندا! زِهی شرم که در مقابل عظمت و کبریائیت نام خود به میان آرَم لیکن عاشق و دیوانه از گناه بَریست؛ زیرا اراده، عقل و ادب از وی صَلب گردیده.

خداوندا! چنانچه فقر و تنگدستی، مُوت و مرض نبود؛ سرانجامِ ما به کجا منتهی می شد. بنابراین قهرِ تو عینِ لطف است که به بندگان خود عطا فرمودی تا به کلی از تو غافل نشوند و از مقصد اصلی دور نمانند.

خداوندا! من به گناهان خود مُقِرّ و مُعترفم. یقین دارم هر کس تو را به محمد و آل طاهرینش قسم دهد؛ دعایش به هدف اجابت خواهد رسید؛ در صورتی که مصلحت باشد و به زیان همان شخص تمام نشود؛ زیرا تو حکیمی و ما همه نادان. تو قادری، ما همه عاجز. الها! دنیا که مدتش اندک است، تاب اندک گرما و سرما نداریم و در آن به نیش پشه ای عاجز و درمانده شویم؛ چرا که خود فرمودی خلقتِ انسان در ضعف و ناتوانی است. پس چگونه با این عضو ضعیف به دوزخت در آیَم که جایگاهش ابدی است. چه سان تاب توانیم آورد. اینک خود را به تو واگذاشتم که توفیقی عطا فرموده از گناهان دست باز دارم.

خداوندا! تا ما را نیامرزیدی از این دنیا مبَر!

خداوندا! دو چیز نزد تو بزرگ است خون شهید و اشک چشم. خداوندا! از این دو یکی نصیبم فرما!

الها! هر بنده جز به محبّتِ تو مجبوبی گیرد، سرمَست از باده ی شیطانی است. یقین دارم هر کس عاقبت به محبوب خود خواهد رسید. الها! گر کسی مِلکی را غصب نماید، کِشتِ آن در شرعِ اسلام مالِ غصبی و زمین از صاحبِ اصلی است. دل مَقّرِ سلطنتِ توست، شیطان غصب نموده، گناهان که کِشته ی اوست بدو معوض گردد.

الها! دلِ بریان و چشم گریانم عطا فرما تا از عشقت بسوزم و با چشمم بگریم.

خداوندا! همچنانکه موسی (ع) به اَمرَت عصا انداخت و باطل را خورد، تو نیزرحمتت را چون عصای موسی بر ما انداز و عصیان ما را فانی کن.

نیز مانند بنده ات یوسف که برادرانش او را در چاه انداختند و بعداً او را فروختند؛ چون به سلطنت رسید آنان را عفو نمود. عفو تو نسبت به بندگانت از هزاران عفوِ یوسف بالاتر خواهد بود. همچنان روزی ژنده پوشی در مقابل یوسف (ع) عبور نمود. گفتند: آیا او را می شناسی؟ گفت: نمی شناسم. گفتند: همین بود که در گهواره به پاکی شما گواهی داد. او را به حمام برده خلعتی گران بها بدو پوشاند، او را معزّر و مکرّم نمود. خداوندا! آیا سزاوار است کسى یک مرتبه به راستی و پاکی یوسف گواهی دهد؛ چنین معزّر و مکرّم شود؟! آیا ما که روزی چندین بار به ذاتِ مقدّست گواهی می نمائیم ما را از خود رانده به آتش غضَبت ما را بسوزانی؟!

خداوندا! خود فرمودی غریبان و یتیمان و فقیران را بنوازید. خداوندا! ما هم یتیم و غریب و فقیر و هم مهمان توییم. دنیا خود غربت است؛ از خود اراده ای نداریم.یتیم می باشیم چون پیغمبر و امامِ آشکارا نداریم؛ از خود چیزی نداریم پس فقیر هم هستیم و مهمان توایم چون در مُلک تو زندگی می نمائیم.

خداوندا! چیزی از خود نداریم که به خود بنازیم. خداوندا! فرمودى الصّلوة معراجُ المؤمن. چه معراجی که دل پیِ تجارت و در پی هوس مشغول خود. در قرآن به موسی ابن عمران فرمودی: فَاخلع نَعلیک، یعنی کفش را که به منزله ی زن و فرزند باشد از دلِ خود، خارج نما. دل یکی است دو محبت در یک دل نگنجد و هزاران بت در دل داشتن شایسته درگاهت نیست زیرا خود شرک خفی است.

زاهدِ مغرور باشد بت پرست                                 بلکه از صد بت پرست هم بدتر است

خانه ی دل را بروب از خار و خس                           کن تو افسار این سگِ نَفس از هوس                

دل به جز خلوتگه الله نیست                                 هر خَسی را لایق درگاه نیست                       

جو زِ حق توفیق، تا راهَت دهند                              اشک شوقى ریز تا جاهَت دهند

نور حق گردد به قلبت آشکار                                  صیدِ حق گردی زِ بهر او شِکار

ازخودی گردی فنا ای هوشیار                                 زنده گردد جانت از پروردگار

کهنه دَلقت را بیانداز و برو                                      حِلّه ات از نور بخشد نوع نوع

خداوندا! خود به از من دانی که از روی عمد نافرمانی تو نکردم. از رفتار و گفتارم نادمم. محبوبا! ذکر بخشش هایت مرا آرام می کند. زمانی که مرا آفریدی پیِ نعمت تو نبودم. خداوندا! گناهانم معلوم و نیکیَم هوا و هوس و نامعلوم. بسا بخششی که به ریا شرک باشد. بسا عبادتی که از جهل و نادانی ریا نمودم تا در نظر افزون تر آید. عیار طلا به محَک، امتحان خواهند نمود.

محبوبا! خود درباره همسایه سفارش فرمودی گرچه همسایه ی خوبی نبودم؛ لیکن به همجواری خانه ات مرا به همسایگی بپذیر.

خداوندا! مرا به یاد عالَمِ ذَر در قالوا بلی، یاد آور شو. مرا به خوف و رجا وادار نما، زیرا اگر خوف و رَجا نباشد، به کلی از حقیقت دور، راه ضلالت پیش آید.

عینِ قهرِ حق همه لطف است، لطف                         شُکر حق را کِی توانَد بنده گفت

خداوندا! با من چنین کن که طفلِ صغیر با پدر نماید؛ زیرا هر چیزی را از سالمندان نپسندند به عکس روش زشت و زیبایی طفل در نَظرِ پدر خوش آید. پس در مقابل چون تو خدائی رفتارم از طفلِ صغیر سَبع تر نماید.

خداوندا! قسَمَت می دهم به محمد (ص) وال محمد که در حشر پرده ی گناهانم را نَدَری و در پیش خَلقَت رسوایم ننمائی. امین رب العالمین

دلِ شکسته و بارِ گناه آورده ام                                 محمد عربی را شفیع آوردم

کنون به درگهِ تو من پناه آورده ام                               علی و آل علی را شفیع آوردم

خداوندا! هم چنانکه عصای موسی قلب دریا شکافت؛ قلبم بحری است بی پایان، تو بحرِ قلبم را بشکاف و نورِ حقیقت بر دلم تابان گردان و زبانم چون ذوالفقار حیدری گردان که دایم به ذکرت مشغول، تا هوا و هوس که به منزله ی لشکرِ کفر است، نابود گردد.

ذو الفقار حق که آن حق است، وِلاست                       کافران را روزِ میدان، سَر جُداست


                                                                          دیوان شهید صفحات 161 تا 166

 

 

                                                             


[ سه شنبه 04/4/31 ] [ 9:29 عصر ] [ شهید علی طاهریان ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

شهید شاعر حاج علی آقا طاهریان، در سال ۱۲۹۵ ه.ش در شهرستان سمنان چشم به جهان گشود. ایشان همواره در طول زندگی به رعایت احکام و فرائض دینی اهمیت زیادی می دادند. اهمیت به کسب علم و دانش در کنار زهد و تقوی، امر به معروف از جمله رعایت حق الناس و نهی از منکر مثل مقابله با ظلم و دوری از غیبت و تهمت گوشه ای از طریق این شهید بوده است. ایشان از پرچمداران اسلام در جبهه ی حق علیه باطل بودند و در تاریخ نهم آذر سال ۱۳۶۰ طی عملیات فتح بستان به درجه ی رفیع شهادت نائل آمدند. اشعار حاضر مربوط به دیوان شعر ایشان می باشد که بنا بر وصیت شان انتشار می یابد. مزار این شهید شاعر در امامزاده یحیی سمنان واقع می باشد.
موضوعات وب
لینک های مفید
صفحات دیگر
امکانات وب


بازدید امروز: 39
بازدید دیروز: 107
کل بازدیدها: 93299