شعر، شهدا، هنرمند |
ادامه عبرت .... هرکه را کفران کرده بهرِ اِله روی او چون قیر می گردد سیاه شرک ناور گَر دو کَس شد پادشاه مُلکِ ایشان می شدی اندر فَنا ظلمت و نور اَر به هم توأم شدی احمد و بوجهلِ دون یکسان بودی هست افلاکِ خدایی بی شمار جملگی در نظم زِ امرِ کردگار هر یکی در نظمِ خاصی شد جدا کِی روا باشد شریکی بر خدا پیشِ حق افلاک چون کشتی و آب یا چو موئی در بدن آید حساب یا که نیّت می کنی قصر و سرا هیچ دیدی دل شود سنگین تو را این چنین نظمِ فلک ها برقرار تا دلت گیرد زِ مشکوکی قرار روزِ عدل از جانبِ پروردگار می شود پاداش و عدلَش آشکار نیکیِ کافر رسد بر مومنان زشتی مومن به کافر این بِدان حکمِ داور می شود اندر حساب من نمی دانم چرا باشی به خواب نیست هرگز این سخن از عدل دور کسب کرده کافر از مومن زِ نور ادامه...
[ دوشنبه 04/4/30 ] [ 9:35 عصر ] [ شهید علی طاهریان ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |